کشمکش علم با جهل و خرافات:‏

ساخت وبلاگ

کشمکش علم با جهل و خرافات:‏

به طورى‏ که دیدیم در دوره جاهلیت، بشر مغلوب، عاجز، ضعیف و محروم از لذات در جستجوى یک وسیله تسلى بود؛ به ‏همین مناسبت، دست به دامان خدایان مى‏زد و به نیروهاى مافوق الطبیعه توسل مى‏جست. انسان جاهل آن روز با معلومات نارساى خود نمى‏توانست با دانش و روش‌های عقلى آشنا و مأنوس گردد. ولى امروز روى گردانیدن از دانش و پشت کردن به چشمه فروزان علم تنها نتیجه جهل و بی خبرى نیست بلکه اغراض و منافع اقتصادى بعضى طبقات با اتخاذ چنین روش هایى سازگارى کامل دارد. کسانى که با این همه دلایل روشن به حکومت علم و عقل و استدلال ایمان نمى‏آورند و مردم را به موهوم‏ پرستى دعوت مى‏کنند، هدفى جز گمراه کردن و غارت مردم ندارند. جامعه‏شناسان و دانشوران مترقى تغییرات تکاملى عالم را مولود قوا و انگیزه‏هاى مرموز نمى‏دانند بلکه آن‌ها به کمک مشاهده و تجربه و به نیروى عقل مى‏کوشند تا علل علمى و اساسى تغییرات و تحولات طبیعى و اجتماعى را دریابند. جان لوئیس دانشمند انگلیسى در کتابى که علیه ایدآلیسم جدید نوشته است، مى‏گوید: اگر در جریان پژوهش و تحقیق ... حلقه‏اى از زنجیر قانون علت و معلول مفقود و رابطه دو پاره زنجیر مقطوع شد، دانشمند براى جُستن حلقه مفقود دست به دامان معجزات نمى‏زند بلکه روى این اعتقاد که بی شک حلقه مفقود را خواهد جُست به تفحصات خود ادامه مى‏دهد. علماى مادى بر اثر مجاهدات پى‏گیر و تسلیم نشدن به امور غیر معقول، مسائل بی شمارى را حل کرده‏اند که اگر به عالم مافوق الطبیعه قائل بودند هرگز به حل آن‌ها توفیق نمى‏یافتند ... کسى که به مافوق الطبیعه معتقد است بدون اینکه علل علمى بیمارى را بجوید آن را به سِحر سیاه و شیطان یا مجازات خدایى نسبت مى‏دهد و به جاى آن که راه رستگارى طلب کند، به آغوش ادعیه و قربانی‌ها پناه مى‏برد. بومی‌های افریقاى مرکزى وقتى که از ذوب آهن با ادوات ابتدایى خود مأیوس مى‏شدند بجاى آن که دنبال اشتباه فنى خود بروند ناکامى خود را معلول سِحر و جادو مى‏شمردند. به این ترتیب موهوم ‏پرستى ‏نه تنها انعکاسى از نادانى است بلکه سبب جاوید ساختن آن است. در نظر موهوم‏ پرستان، دانش چیزى کفرآمیز است.

جان لوئیس در جاى دیگر مى‏نویسد:... در دورانى که تناقضات و معضلات اجتماعى رو به فزونى است و فقر و غنا با هم قوس صعودى مى‏پیمایند ... در عصرى که جنگ و بحران‌های اقتصادى مانند بلایاى آسمانى بر مردم نازل مى‏شوند، در چنین احوال و شرایطى بشر بر اثر هجوم بلایا و ندانستن راه چاره تصور مى‏کند که بازیچه دست نیروهایى است که قدرت تأویل و استنباط آن‌ها را ندارد. ولى حقیقت این است که راه حل‏ این معضلات منحصر است به کشف علل اقتصادى فقر، بیکارى و جنگ که ریشه آن‌ها را باید در روش حکومت‌های طبقاتى جُست و فقط با پایان دادن به حکومت‌های طبقاتى است که مى‏توان این بلایا را معدوم کرد. تا وقتى که در دنیا بهره‏گیران از وضع موجود، و آن‌ها که سود خود را در تثبیت وضع حاضر مى‏جویند وجود دارند تا زمانى که افراد جامعه از نظر اقتصادى به طبقه حاکمه وابسته‏اند و افکار خود را از تعلیمات و تبلیغات آن‌ها کسب مى‏کنند ... با یک تحول اساسى مخالفت جدى به عمل مى‏آید ... میل شدید به فرار از جلو حقایق، فکر را به دامان اقسام توهمات و تأویلات و تدابیر  مافوق الطبیعه مى‏اندازد. دلیل رواج طالع‏شناسى، عرفان و انواع عقاید خرافى همین است ...

همانطور که «ویو کاناندا» متفکر عالیقدر هند گفته است: ... ما را نیاز به مذهبى است آدمى‏ساز، این اندیشه ‏هاى موهوم و ناتوان‏کننده را ترک کنید و نیرومند باشید ... بگذار تا پنجاه سال بعد ... خدایان، همه از ضمیر ما محو شوند، تنها خداى بیدار همین است، همین نسل ماست که دست و پا و گوش او همه ‏جا پیداست. او همه ‏چیز را در بر مى‏گیرد، تنها آن‏ کس که به دیگر موجودات خدمت کند به خالق خود خدمت کرده است.[1] «آنچه ایدئولوژى باستانى‏ترین دولت‌های برده‏دار را مشخص مى‏سازد رنگ مذهبى آن است. این حقیقت در مورد بابل، مصر، هند، اورارتو، ایران و کشورهاى باستانى امریکا بیش از همه صدق مى‏کند. هرچند اشکال مذاهب و مراسم دینى و محتواى اساطیر در سرزمین‌های مختلف گوناگون است، ولى مضمون مذهبى آن همواره یکسان است؛ زحمتکشان باید مطیع مى‏بودند، و الا خدایان آن‌ها را در این جهان یا پس از مرگ کیفر مى‏دادند. بسیارى از آئین‌های مذهبى در اذهان توده تصورى از دوزخ و بهشت مى‏پرورانید.

کاهنان با وسایل گوناگون توده‏ها را متقاعد مى‏ساختند که قدرت ثروتمندان از خداوند ناشى شده است. اولویت قدرت شاه و شخص سلطان، در دولت‌های مستبد قدیم بارزترین نتیجه مساعى کاهنان است. علاوه بر قواى عالى قانونگذارى، اجرائى و قضایى، قوه مذهبى نیز در دست پادشاه متمرکز بود ... تقدیس یک فرمانرواى واحد بر روى زمین، تصور وجود شاهى را نیز در جمع خدایان آسمان، در ذهن توده‏ها به وجود مى‏آورد ... عبور تدریجى از «شرک»[2] به «توحید»[3] در درجات گوناگون و به اشکال متفاوت، در بیشتر دولت‌های برده‏دار تحقق مى‏یابد.

زحمتکشان در برابر طبیعت و نیز در مقابل استثمارکنندگان و ستمگران، ناتوان بودند و این وضع براى استقرار ایدئولوژى طبقه حاکم، زمینه مساعدى را در ضمیر توده‏ها به وجود مى‏آورد. با این همه درک ایده‏آلیستى نیز چندان ریشه‏دار نبود. عناصر ماتریالیسم و دیالکتیک رفته‏ رفته تکامل مى‏یابد. دو عامل اصلى، مفاهیم مذهبى را از همان آغاز سُست مى‏کرد و به توسعه درک ماتریالیستى میدان مى‏داد: عامل نخست، افزایش معلومات و اطلاعات مثبت و انباشته شدن آن است. پیشرفت نیروهاى مولد امکان مى‏دهد که قوانین طبیعت یکى پس از دیگرى کشف شود، مثلا اگر در روزگاران گذشته ساکنان جُلگه میان دجله و فُرات به طغیان‌ها همچون خشم نیروهاى غیر قابل درک ماوراى طبیعت مى‏نگریستند، اینک دیگر رفته‏ رفته به علل آن پى ‏مى‏بردند و مى‏توانستند طغیان ادوارى رودخانه‏ها را پیش‏بینى کنند ... بدبختی‌ها و مشقات طبقات محروم آن‌ها را وادار مى‏کرد که نه فقط به ضد دولت بلکه در برابر کاهنان نیز به پا خیزند ... نیازمندی‌های اقتصادى، در دولت‌های باستانى آسیا و افریقا مبانى شناخت علمى را به وجود مى‏آورد ..

 


منبع : گنجینه کامل تاریخ ایران باستان نوشته احسان فتاحی هرسینی
هرسین در گستره تاریخ...
ما را در سایت هرسین در گستره تاریخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3ehsanharsini3 بازدید : 367 تاريخ : يکشنبه 5 دی 1395 ساعت: 3:46