آقاى ارنست اشتاین در «سالنامههاى بیزانسى و یونانى جدید»[11]، سال 1920، صفحه 50 و ما بعد، مقاله تحت عنوان «فصلى از احوال دولت ایران و دولت بیزانس» منتشر کرده و در طى آن مناسبات بین تجدید سازمان شاهنشاهى ساسانیان در قرن ششم و تشکیلات جدید امپراتورى بیزانس را در قرن هفتم میلادى مورد مطالعه قرار داده است. در آن قسمت، که مربوط به ایران است، نویسنده سه فهرست، صاحبان القاب و مناصب عالیه دولت ساسانى، مندرج در صفحات 31- 30، که تحت عنوان «شاهنشاهى ساسانیان» در سال 1907 میلادى انتشار یافته، مأخذ قرار داده و ثابت کرده است، که این سه فهرست متعلق به سه دوره مختلف میباشد. ما در اثر تحقیقات ایشان میتوانیم مراحل مختلف اصلاحات ادارى را، که در طى قرن ششم میلادى در ایران انجام یافته است، از یکدیگر تمیز دهیم. ولى پذیرش عقاید او در باب وضع مرزبانان و سپاهبذان و پاذگوسپانان نسبت به یکدیگر براى من دشوار بود و به این جهت کوشیدم تا مگر راه حل دیگرى براى این مسئله دشوار بیابم.
خلاصه مطلب آن که، آقاى اشتاین در نقدى، که بر چاپ اول «ایران در زمان ساسانیان»[12] نگاشتهاند، کمى قبل از شروع چاپ دوم به دست میرسید، موضوع را دوباره از سرگرفته و به بحث و تحقیق دقیق ترى در اطراف مسائل مختلف آن پرداختهاند. پس از توجه به دلایل جدید آقاى اشتاین، من نیز با ایشان هم رأى شدم. فهرست مورد بحث از این قرار است: 1- یعقوبى، بوزرگ فرمذار (وزیر اعظم)- موبدان موبد (روحانى اعظم)- هیربذان هیربذ (حافظ آتشکده)- دبیربذ (رئیس دبیران)- سپاهبذ (فرمانده لشکر)، که در زیر حکم خود یک نفر پاذگوسپان داشت- فرمانفرماى ایالت را مرزبان مىگفتهاند.
2- مسعودى، التنبیه: موبدان موبد (هیربذ در زیر فرمان موبد بوده است)- وزرگ فرمذار- سپاهبذ- دبیربذ- هتخشبذ، که او را واستریوش [بذ] هم میگفتهاند.
(این شخص رئیس همه مردمانى بوده، که اعمال یدى میکنند چون غلامان و کشاورزان و سوداگران و غیره). از جمله صاحبان مناصب عالیه مرزبانان بودهاند، که فرمانده سرحدات محسوب مىشدهاند و عده آنان چهار بوده است برحسب جهات اصلیه[13].
3- مسعودى، مروج الذهب: وزرا- [موبذان] موبذ (که قاضى اعظم و رئیس شریعت و ما فوق هیربذان بوده است)- چهار سپاهبذ (که عمال درجه اول دولت بوده، و هر یک بر ربعى از مملکت فرمانروایى میکردهاند، و هر یک از نایبى بوده است بنام مرزبان)[14]. بنابر عقیده آقاى اشتاین[15] فهرست یعقوبى از همه قدیمىتر است، زیرا که اولا ترتیب درجات و مقامات آن شبیه به ترتیب درجات بزرگانى است، که به گفته نامه منسوب به تنسر مأمور انتخاب پادشاه بودهاند، و این مربوط به دوره مقدم بر اصلاحات دولت در زمان سلطنت کواذ اول مىباشد. ثانیا- در میان سه فهرست فقط فهرست یعقوبى هیربذان هیربذ را از جمله صاحبان مناصب عالى مىشمارد، که بعدها مقام و شغل او ضمیمه مقامات موبدان موبد شده است. سپس اشتاین به این نکته اشاره مىکند، که فقط در فهرست یعقوبى از پاذگوسپان، که زیر دست سپاهبذ بوده، سخن رفته است، و چنین نتیجه مىگیرد، که در دوره مربوط به این فهرست فقط یک نفر پاذگوسپان در کشور بوده، که نایب سپاهبذ محسوب مىشده است، و سپاهبذ هم تا زمان خسرو اول فقط یک تن بوده، و انوشیروان چهار تن را رتبه سپاهبذ داد. آقاى اشتاین براى تأیید این نکته عبارتى از دینورى نقل مىکند[16]. در این عبارت اسامى مشاهیر اشراف ذکر شده است، که بعد از وفات یزدگرد اول، براى محروم کردن اخلاف او از سلطنت، با هم اتفاق کردند از این قرار: وستهم سپاهبذ سواد (عراق و بابل)، که لقبش هزارفت بود؛ دیگر یزدگشنسپ، پاذگوسپان[17] ...؛ دیگر پیرگ، که مقامش همان مقام مهران بود[18]؛ دیگر گودرز ناظر سپاه دیگر گشنسپ آذرویش، دبیر خراج؛ دیگر پناه خسرو مدیر صدقات کشور. «سپاهبذ وستهم» در روایت طبرى[19] در ردیف موبدان موبد ذکر شده است و او را به لقب هزارفت خواندهاند، که بعدها مرد بسیار مقتدرى چون زرمهر سوخرابدان خوانده میشده است. آقاى اشتاین از این مطلب چنین نتیجه میگیرد، که فقط وستهم مذکور «سپاهبذ» بوده و در این عنوان شریکى نداشته، یعنى ایران سپاهبذ بوده است. اما از این که دینورى او را «سپاهبذ سواد» میخواند، نباید حکم به تعدد سپاهبذان کرد، بلکه این مضاف الیه حاکى از «صلاحیت اقرب» او بوده[20]، که پیش از هر سِمتى حکمرانى بر سواد را داشته است[21].
آقاى اشتاین فهرست کتاب التنبیه مسعودى را از حیث قدمت تاریخى در درجه دوم مىشمارد[22]، و عبارتى از «الیزئوس» نقل مىکند، که در آن موبدان موبد و در اندرزبذ و ایران سپاهبذ به عنوان بزرگترین صاحب منصبان در زمان یزدگرد به شمار آمدهاند. به عقیده او در اندرزبذ؛ که معناى تحت اللفظ آن معلم یا مستشار دربار است، عنوان دیگر وزرگ فرمذار بوده است. بنابراین تحقیق صورتى، که الیزئوس نقل کرده، با فهرست التنبیه کاملا یکى مىشود و در نتیجه باید فهرست التنبیه را متعلق به عهد یزدگرد دوم دانست. پس چهار تن مرزبانى، که (غیر موروث) لقب شاهى داشتهاند، در عهد یزدگرد دوم کاملا برقرار بودهاند. مرزبانان دیگر هم بودهاند، که حکمران نظامى محسوب میشدهاند و قلمرو هر یک از آنها یکى از ولایاتى بوده، که قسمتهای چهارگانه کشور از آنها ترکیب مىیافته است.
به اعتقاد آقاى اشتاین فهرست سوم، که در مروج الذهب مسعودى است، از همه تازهتر است، زیرا که فقط در این فهرست از چهار سپاهبذ نام برده شده است، و مىدانیم که نصب چهار سپاهبذ کار انوشیروان است[23]. در این فهرست موبدان موبد را بعد از همه وزرا اسم بردهاند و این حاکى از احوال طبقه روحانى است، که کواذ اول و خسرو اول قدرت آنان را در هم شکستند.
در این فهرست وزرا به طور دسته جمعى ذکر شدهاند، و آقاى اشتاین بر آن است، که استبذ[24] را هم باید در زمره آنان به شمار آورد. در منابع بیزانسى عنوان استبذ ذکر شده است: یکى در مورد ماهبوذ، که از صاحب منصبان دربار کواذ اول بوده است[25]. دیگر فرخان، که در عهد هرمزد چهارم بوده است[26]. مقام استبذ در زمانى، که دو فهرست سابق الذکر حاکى از آنند، وجود نداشته است. بنابر حدس آقاى اشتاین[27] کواذ اول و خسرو اول، براى اینکه از قدرت وزرگ فرمذار بکاهند، مشاغل و عناوین جدیدى وضع کردهاند، و مقدارى از صلاحیت او را به صاحبان مشاغل جدید واگذاشتهاند. نخست کواذ شغل استبذ یا رئیس تشریفات[28] را ایجاد کرد، و تصدى امور ایالات را از وزرگ فرمذار سلب نمود و کشور را به دست چهار تن پاذگوسپان سپرد، که تحت اختیار ایران سپاهبذ بودهاند. خسرو اول به جاى آنان چهار تن سپاهبذ در چهار ربع کشور به فرمانروایى برگزید.
نکته مهم و اصلى در تحقیقات اشتاین اثبات وجود یک حالت موازات و تشابهى بین تشکیلات دولت ایران و سازمانهای امپراتورى بیزانس است، بدین معنى که ابتکارات و تأسیسات جدید ادارى هر یک از دو کشور در دیگرى آشکار میشده و تأثیر میکرده. اصلاحات ادارى امپراتورى بیزانس، در قرن هفتم میلادى تقلیدی است از تغییراتى که در قرن ششم در تشکیلات شاهنشاهى ایران صورت گرفت (هرچند که در بیزانس این اصلاحات عمیقتر و اساسىتر بود). اساس و قواعد اقتصادى و اجتماعى، که «خسرو اول» براى سپاه ایران ایجاد کرد، سرمشق آن اساسى است که هراکلیوس (هرقل) سازمان جدید لشکرى بیزانس را بر آن قرار داد. به این طریق بین قواى نظامى دو دولت ایران و بیزانس شباهت عجیبى مشاهده مىشود. چهار سپاهبذ تشکیلات انوشیروان نظیر چهار استراتگوس در چهار تم[29] بزرگ اصلى بیزانس هستند، و مرزبانان اعظم یعنى نایبان سپاهبذان در ایران به صورت نایبان استراتگوسها در تشکیلات هرقل در بیزانس مشاهده مىشوند. از این گذشته طبق ملاحظات مؤلف، این شباهت عجیب در مورد پاذگوسپانان نیز صادق است و چهار پاذگوسپان تشکیلات ایران قرینه پروکونسول هاى تم هاى دولت بیزانس میباشند[30].
هرچند ملاحظه این نکته شایان توجه است، که مزدک در موقع تشبیه قواى اربعه ملکوتى[31] به چهار شخص عالى مرتبه کشور نام وزرگ فرمذار را ذکر نکرده است، ولى نباید براى این موضوع اهمیت زیاد قائل شد، زیرا که مزدک اشخاصى را اختیار کرده است، که وجه شبه و نسبت بین آنها با قواى معنوى سابق الذکر بیشتر بوده است.
علاوه بر مطالبى، که از یعقوبى و مسعودى نقل شده، دو کتاب دیگر یکى به زبان پهلوى و دیگرى به فارسى هست، که از آنها اطلاعاتى راجع به ترتیب مقامات و مناصب عالیه شاهنشاهى ساسانى به دست میآید. کتاب پهلوى موسوم است به «سورسخون» و کتاب فارسى «فارسنامه» ابن بلخى است.
از «سورسخون» ساسانى[32] فهرستى به دست میآید، که با شخص شاهنشاه آغاز میشود و آن چنین است: شاهان شاه- پسى واسپوهر (ولیعهد)- وزرگ فرمذار چهار سپاهبذ (سپاهبذ شمال ظاهرا به علت غفلت کاتب ساقط شده)- داذورى داذوران (داور داوران- قاضى اعظم)- مغان اندرزبذ (موبذان موبذ)، در بند 11 چنین آمده است، که ورزگ فرمذار «بزرگ» است در بزرگى، تواناست در توانایى، و نیز بزرگ است و نیک براى مردمان».
حال ببینیم این فهرست، که در آن «بزرگ فرمذار» در مقام اول پس از خاندان شاهى و موبدان موبد در آخر صاحب مناصب ذکر شده است، متعلق به چه زمانى است؟ ذکر چهار سپاهبذ دلیل آن است، که این فهرست از زمان خسرو اول قدیمىتر نیست، به عقیده اشتاین این فهرست از فهرست مذکور در مروج الذهب نیز جدیدتر است. در ابتدا من مىخواستم تاریخ این فهرست را در آن دوره از سلطنت انوشیروان قرار دهم، که فاصله بین دو اقدام اصلاحى اوست، یعنى فاصله بین زمان ایجاد چهار سپاهبذ و موقعى، که خسرو اول انوشیروان، براى کاستن اختیارات «بزرگ فرمذار»، اقدامات مذکور در فارسنامه ابن بلخى را به عمل آورده است (عین عبارت فارسنامه پایینتر بیاید)، ولى آقاى اشتاین معتقد است، که بزرگ فرمذار مقام ریاست وزرا را حفظ کرده است، و چنین به نظر مىرسد، که تنزل فاحش مقام موبدان موبد در فهرست مورد بحث حاکى از آن باشد، که این متن متعلق به دوره آخر عهد ساسانى است، که تشکیلات دولت رو به زوال مىرفت، و ضعف طبقه روحانى به منتهى درجه رسیده است. لحن عمومى «سورسخون» نیز مخالف این تصور نیست.
اما راجع به فارسنامه ابن بلخى گوییم، که متأسفانه عبارت مأخوذ از آن، که اکنون موضوع بحث ماست، بسیار مبهم و تاریک است. این عبارت فارسنامه منتهى به یک منبع پهلوى میشود، و من عین آن را با توضیحات خود از چاپ اول کتاب حاضر نقل میکنم: «و با همه بزرگى و حکمت بوذرجمهر(بزرگمهر) که وزیر او بود انوشیروان ترتیب وزارت او چنان کرد که دبیر بوذرجمهر و نایب نزدیک کسرى آمد شد توانستى کرد و ما این نایب را وکیل درخوانیم و به پهلوى ایرانمازغر گفتندى و نیابت وزیر دارد، و هر سه گماشته کسرى انوشیروان بودندى در خدمت وزیر او بوذرجمهر و وزیر بذات خود از این سه کس هیچ یکى را نتوانستى گماشت، و غرض انوشیروان آن بود تا دبیر هر نامى که به جوانب بزرگ و اطراف نبشتى و خواندندى نکت آن در سر معلوم انوشیروان مىکرد و وکیل در از آنچه رفتى از نیک و بد به رستى مشافهه مىگفتى و راه وجود مصالح باز مىنمودى و نایب مال و معاملات نگاه داشتى و این هر سه مردمان اصیل عاقل فاضل زبان دان سدید بودندى».
در باب این عبارت فارسنامه نخست گوییم، که لفظ «وکیل در» تصحیحى است، که طبع کنندگان کتاب حدسا به عمل آوردهاند. در نسخههاى خطى در مورد اول «و کلیدر» و «کلید» نوشته شده است، و در مورد ثانى «و کلیدار و «کلیدار» آمده است، و بر سیاق کلام عبارت از دو عنوان مختلف بودهاند.
اما در باب لفظ «ایرانمازغر» هم گوییم، که قابل بحث و تردید است، در نسخههاى خطى فارسنامه «ایرانمازغر» نوشته شده است.
بدیهى است، که میان آغاز و انجام این عبارت فارسنامه تناقضى است. در اول سخن از «دبیر»، و نایب، و «بوذرجمهر» است، در آخر سخن از سه تن گماشته انوشیروان مىراند، و صلاحیت هر یک را بنابر اصلاحات انوشیروان بیان مىکند؛ آن سه رتبه عالى منصب «دبیر» و «... ذار» ( «کلیدار» یا «و کلیدار»)[33] و «نایب» بوده است. به عقیده ما اغتشاش و فساد این عبارت از این راه پیدا شده، که در موقع ذکر عنوان سه تن مزبور، یعنى «دبیر» و «وزرگمهر» و «نایب» نویسنده کتاب لفظ «ورزگمهر» را، که در فارسى کنونى «بوزجمهر» نویسند، یکبار دیگر داخل این جمله، به غلط جایگزین لفظ دیگرى، کرده است. ما گمان مىکنیم، که به جاى «دبیر بوزجمهر» باید «دبیر بزرگ» گذاشت و این «دبیر بزرگ» همان است، که او را «دبیران مهشت» و «ایران دبیربذ» هم میگفتهاند. بنابراین جمله مذکور پس از اصلاح چنین میشود: دبیر بزرگ [انگیریذار] ... و نایب. اما راجع به نایب، که جانشین وزیر بوده، در عبارت فارسنامه گوید ما این نایب را وکیلدر (؟) خوانیم و پهلوى ایرانمازغر، ایرانمازغر گفتند، مقصود از «ما» معاصران مؤلف فارسنامه، یا معاصران مؤلف کتاب قدیمىترى است، که مؤلف فارسنامه این عبارت را از آن جا نقل کرده است. در کتاب یعقوبى لفظى است به این صورت «المردمارعد» و در تجارب الامم ابن مسکویه[34][35] «نایب بزرگ فرمذار» ایرانمازغر نوشته شده است. بنابر شرح وظایف «نایب»، که در عبارت «فارسنامه» ذکر شده (نایب مال و معاملات نگاه داشتى) حدس میزنیم، که در پس کلیه این اشکال غلط کلمه ایران آماکار یعنى «رئیس محاسبات شاهنشاهى «پنهان باشد[36].
بارى بعد از اصلاحاتى، که به تفصیل ذکر کردیم، میتوانیم عبارت سابق الذکر فارسنامه را به صورت ذیل بنگاریم: «و با همه بزرگى [معنوى] و حکمت بوزجمهرکه وزیر او بود، انوشیروان ترتیب وزارت او چنان کرد که دبیر بزرگ و [نگیریذار] و نایب نزدیک کسرى آمد شد توانستى کرد و ما این نایب را [در این زمان] وکیلدر (؟) خوانیم و به پهلوى ایران آمار کار گفتندى و نیابت وزیر دارد و هر سه گماشته کسرى انوشیروان بودندى در خدمت وزیر او بوزجمهر. و وزیر به ذات خود از این سه کس هیچ یکى را نتوانستى گماشت و غرض انوشیروان آن بود تا دبیر (بزرگ) هر نامه که به جوانب بزرگ و اطراف نبشتى و خواندندى نکت آن در سر معلوم انوشروان میکرد[37] و نگیریذار از آنچ رفتى از نیک و بد به راستى مشافهه مىگفتى و راه وجوه مصالح باز مىنمودى و نایب (یعنى ایران آماکار) مال و معاملات نگاه داشتى و این هر سه مردمان اصیل عاقل فاضل زباندان سدید بودندى».
با وجود کوششى، که در اصلاح این عبارت فارسنامه کردیم، نمىتوانیم بگوییم، که کاملا عین اصل پهلوى، یعنى کتابى، که مأخذ فارسنامه بوده، به دست آمده است. من تردید ندارم، که در اصل پهلوى به جاى وزرگمهر، وزرگفرمذار نوشته بوده است[38]، و در واقع انوشیروان اختیارات وزرگفرمذار را تخفیف داده و سه تن از عمال بزرگ دولت شخصا معین کرده که در کارهاى وزرگ فرمذار سهیم باشند.
آقاى اشتاین در مقاله اخیر خود (موزئون، 1940، ص 132- 131)، در توضیح این عبارت فارسنامه، به حق چنین گوید: که این عبارت فارسنامه به هیچ وجه مبین آن نیست، که خسرو انوشیروان از اختیارات وزرگ فرمذار به نفع سه وزیر[39] دیگر کاسته باشد، بلکه از عبارت فوق چنین مستفاد مىشود، که او حق انتصاب این صاحبان منصب را، که تحت نظر وزرگ فرمذار بودند، به خود اختصاص داده بود، و این وزیران اختیار داشتند، گزارش کارهاى خود را مستقیما به عرض شاهنشاه برسانند، ولى در مشاغلى، که آنان به عهده داشتند، تغییرى رخ نداده بود. به علاوه به عقیده اشتاین، «نایب» داراى سمتى بوده است، نظیر معاون وزیر[40]، و نیز او «دبیر بزرگ» را با ایران دبیربذ (که شغل و اختیارات او ظاهرا نظیر مباشر[41]، کاخ مقدس و در عین حال[42]، امپراتورى سفلى بوده است) یکى نمىداند بلکه دبیر بزرگ را داراى وظایف و اختیاراتى شبیه[43] مىداند و اضافه مىکند، که در ایران این امور در اختیار استبذ، یعنى رئیس تشریفات، نبوده است، بلکه وزرگ فرمذار بر آن نظارت داشته است.
به هرحال آقاى اشتاین هم اصل مطلب را تأیید میکنند، که از عبارت فارسنامه چنین بر می آید، که سیاست تضعیف مقام ورزگ فرمذار، «پس از محدود شدن اختیارات او در عهد کواذ اول، در زمان پسرش خسرو انوشیروان نیز تعقیب شده است و اینبار اختیارات او را در داخل ادارات تابعه او محدود کردهاند». با این همه باید دانست، که مقام ورزگ فرمذار، به عکس تصور بارتلد[44]، هرگز از میان نرفت و تا آخر دوره ساسانى باقى بود.
برچسب : نویسنده : 3ehsanharsini3 بازدید : 373