ادوار گوناگون تاریخى:
جامعهشناسان تاریخ زندگى بشر را برحسب پیشرفت هایى که در تولید وسایل زندگى حاصل شده است به دوره توحش، بربریت و تمدن تقسیم مىکنند. طبق نظریه باستانشناسان و علماى زیستشناسى، ساختمان بدنى و مغزى نخستین انسانهای قدیم با آدمیان امروزى اختلاف فراوان داشته است و قدیمی ترین فُسیلهای انسانهای آن روزگار شباهت زیادى با میمون دارد. انسانهای میموننما در طول عمر خود فقط در سایه کار به صورت انسان امروزى درآمدند. آدمیان دوران توحش یا (پالئولىتیک) اندکاندک در صدد برآمده بودند از سنگ و استخوان، وسایل و افزارهایى براى رفع نیازمندیهای خود به وجود آورند.
تکامل فرهنگ و تمدن بشرى:
به گفته آگبرن و نیمکف: دهها هزار سال، گذشت تا حیوان درختزى نخستین، تکامل یافت و چیزى انسانگونه شد. انسان به وسیله امتیازات خود توانست ابزار بسازد و سخن بگوید و به سهولت بیاموزد. ابزارسازى سبب شد که قسمت بزرگى از دسترنج هرنسلى به صورت ابزار به نسل بعد انتقال یابد و در جریان این انتقال دائم، افزایش پذیرد. تکلم نیز باعث شد که هر نسلى آموختههاى خود را به نسل بعد منتقل کند. در نتیجه هریک از گروههای انسانى نتایج محسوس دسترنج پیشینیان را، به صورت ابزار، و نتایج غیرمحسوس آزمایشهای آنان را از طریق زبان دریافت مىداشتند.
دستگاه عصبى بسیار پیچیده و دوره طولانى یادگیرى انسانى، فراگرفتن میراث گذشتگان را میسر ساخت. در عالم انسانى، مغز رشد فراوان کرده است و دوره وابستگى کودک به مادر هم که نخستین و مهم ترین دوره یادگیرى است، بسیار دراز است. از این رو بچۀ انسان مرتبهها بیش از بچه سایر حیوانات از همنوعان خود مىآموزد و به وسیله آموختههاى خود بر دشواریهای زندگى غالب مىآید.
تجربه نشان داده است که یادگیرى در زندگى حیوانات نیز راه دارد؛ مثلا معلوم شده است که بچه گربه اگر پیش از چهارماهگى طرز شکار موش را ببیند و بیاموزد بعدا صیادى ماهر مىشود و تقریبا دو بار بیش از گربههاى آموزش نیافته موش مىگیرد. فیل و اسب و سگ و برخى از میمونها نیز قدرت یادگیرى قابلى دارند ولى هیچ جانورى از این حیث به گَردِ انسان نمىرسد.
با این همه، انتقال تجارب نسلها و تکامل زندگى انسانى صرفا به سبب یادگیرى عظیم انسانى صورت نپذیرفتند. اگر ابزارسازى و زبان نبودند انسان هیچ گاه نمىتوانست دسترنج خود را از نسلى به نسلى برساند و همواره گسترده و پرمایه- تَرش کند. از اینجاست که برخى از اهلنظر، انسان اندیشهورز را «انسان ابزارساز» و برخى دیگر او را «انسان سخنور» خواندهاند. به طور خلاصه، ضرورت زندگى، انسان را به ابزارسازى کشانید. ابزارسازى، زندگى گروهى را ایجاب کرد، زندگى گروهى افراد را به همکارى و هماهنگى برانگیخت، لزوم همکارى و هماهنگى موجد تکلم شد و تکلم و محصول مستقیم آن، خط، مردم دور و نزدیک را به یکدیگر مرتبط ساخت و نسلهای حاضر را به نسلهای گذشته پیوند داد ...
اطلاعات ما درباره سلسله نَسب انسان ها، با وجود تحقیقات علمى، هنوز کافى نیست. آنچه مسلم است انسان از نسل میمونهای آدمنماى کنونى نیست یا به عبارت دیگر، این میمونها اجداد و نیاکان واقعى ما نیستند، بلکه عموزادگانى هستند که شجره اجداد آنها بیش از یک میلیون سال قبل، از شجره نیاکان واقعى ما جدا شده است. مطالعات و کاوشهای مُحققین در اروپا و آسیا و پیدا شدن افزارهاى گوناگون سنگى از قبیل تبر و آتش زنه و چکش و چاقوى سنگى، به دانشمندان نشان داد که قبل از عصر مفرغ، عهد حجر وجود داشته است.
انسان ابتدایى با صیقل دادن سنگها وسایل اولیه زندگى خود را فراهم مىکرده است. انسانهای آن روزگار با مردم کنونى جهان فرق فراوان داشتند. دانشمندان فرانسوى و انگلیسى، پس از سالها مطالعه و کاوش، سرانجام، جُمجُمه و دیگر اعضاى انسان عهد حجر یا انسان «نئاندرتال» را به دست آوردند و معلوم داشتند که انسانهای آن عهد چهرهاى زشت، هراسانگیز، و مانند چهره میمون داشتهاند، راست نمىایستادند و زانوى آنها خمیده بود. انتشار این نظریات، که با عقیده عامه مردم و با مندرجات کُتب مذهبى تعارض داشت، موجب سر و صدا و اعتراض افکار عمومى گردید، زیرا مردم نمىخواستند قبول کنند که انسان از تکامل تدریجى حیوانى میموننما پدید آمده است. از روى استخوان هایى که در نقاط مختلف به دست آمد، معلوم گردید که حیوانات و پستاندارانى که در آن دوره مىزیستند با جانداران عصر ما تفاوت فراوان داشتهاند و بسیارى از آن ها، در اثر تغییر آب و هوا و ظهور طوفانهای مهیب، از بین رفتهاند. مُحققین، تاریخ ظهور انسان را از 250 تا یک میلیون سال پیش مىدانند و در نتیجه مطالعات و کاوش هایى که در آسیا و اروپا به عمل آوردهاند، معلوم شده است که انسانهای میموننما در سراسر جهان به یک شکل و هیکل نبودهاند، بلکه بعضى کوچک اندام، برخى میانه و بعضى دیگر درشتاندام بودهاند. انسانهای این عهد هنوز قدرت سخن گفتن نداشتند، فقط صدا مىکردند و شِکلک درمىآوردند و چون عصبانى مىشدند بالا و پایین مىجستند.
یکى از دانشمندان مىنویسد: «صدها هزار سال پیش، در مکانى از منطقه حاره، نوع تکامل یافتهاى از میمونهای انسانى شکل زندگى مىکردند که به گفته داروین بدن آنها به کلى مستور از مو بود و داراى ریش و گوشهای تیزى بودند و گلهوار روى درختها زیست مىکردند. این میمونها رفته رفته تحت تأثیر شیوه زندگى از کمک دست براى راه رفتن بىنیاز شدند؛ و به این ترتیب، به مرور زمان، اولین قدم براى تبدیل میمون به انسان برداشته شد. باید دانست که دست نه تنها وسیله کار است بلکه خود محصول کار نیز هست، یعنى در نتیجه کار و از برکت انتقال موروثى تکامل، اعضاى دست انسان به آن پایه رسید که توانست پردههاى زیباى «رافائل» را خلق کند.
در انسانهای اولیه به تدریج احتیاج به تکلم و گفتگو پیدا شد. حنجره میمونها در طى زمان، تغییر شکل داد و تکامل یافت و به تدریج تلفظ صداهاى مجزا از یکدیگر ممکن گردید.
تکامل مغز و حواس و توانایى تفکر تجریدى و استنتاج، تأثیر متقابلى بر روى کار و زبان نمود. سیر تکامل استخوانبندى و دستگاههای میمونها در طول تاریخ احتیاج به سخن گفتن سبب گردید که حنجره غیر تکامل یافته میمون با تأنى ولى پیوسته براى تغییر شکل آماده شود. با گذشت زمان، اجزاى مختلف دهان موفق به اداى صداهاى مجزا گردید. به عقیده عدهاى از دانشمندان، قیاس با حیوانات ثابت مىکند که تعبیر پیدایش زبان در جریان کار و همراه با کار تعبیرى است صحیح. در نتیجه کار و بیان مقطع، اندکاندک مغز میمون به مغز انسان تبدیل گردید. تکامل تدریجى دست و بیان، با تکامل تدریجى سایر اعضا و حواس انسانى همراه بوده است. حس باصره، حس لامسه و سایر حواس انسان، همراه با تکامل مغز، قدرت تشخیص بیشترى به دست آوردند و سرانجام توانایى تفکر تجریدى و استنتاج موجب جدایى انسان از میمون گردید. پس از جدایى قطعى انسان از میمون، تکامل تدریجى مغز و حواس انسان متوقف نگردید بلکه به طور کلى و عمومى، این تکامل تا عصر ما ادامه دارد.
قدیمی ترین ابزارى که از انسانهای ماقبل تاریخ براى ما به ارث رسیده ابزار شکار و ماهیگیرى است. پس از آن که خوراک نباتى توأم با گوشت شکار و ماهى گردید اعضاى بدن، تکامل بیشترى حاصل نمود. استفاده از گوشت، سرانجام به استفاده از آتش و اهلى کردن حیوانات منتهى گردید.
انسانهای آن روزگار کمکم دریافتند که گوشت پُخته مطبوع تر و سهل الهضمتر است و براى استفاده مستمر از این ماده نیرو بخش، اهلى کردن حیوانات و نگهدارى و استفاده از آتش آغاز گردید. دیگر از امورى که در تکامل حیات اجتماعى آدمیان مؤثر افتاده است، موضوع انتقال گلههاى بشرى است از مناطق گرم و یکنواخت به مناطق سردتر. پس از آن که انسان به مناطقى راه یافت که سال آن به زمستان و تابستان تقسیم مىشد، ناچار گردید که خود را در مقابل خطر سرما مجهز و آماده کند و براى تهیه مسکن و پوشاک کوشش و فعالیت نماید.
تلاش انسان در راه تهیه خوراک منظم، پوشاک و مسکن بیش از پیش بشر را از دیگر حیوانات مشخص و ممتاز نمود. در نتیجۀ فعالیت مشترک مغز، بیان و دست، انسان توانست به فعالیتهای بُغرنج ترى دست یازد. این فعالیتها با گذشت زمان تکامل یافت و در نسلهای بعدى کامل تر و جامع تر گردید. شکار، گلهدارى، زراعت، نخ ریسى، نساجى، فلزکارى، کوزهگرى و کِشتىسازى کمابیش زندگى انسانها را قرین امنیت و آرامش نمود و سرانجام علم و هنر، که گرانبهاترین محصول مغز بشرى است، به وجود آمد.
منبع: آگبرن و نیمکف، زمینه جامعهشناسى، ترجمه و اقتباس دکتر امیرحسین آریانپور، ص 93.
کتاب گنجینه کامل تاریخ ایران باستان نوشته احسان فتاحی هرسینی
برچسب : نویسنده : 3ehsanharsini3 بازدید : 270